کپی کامل شعر و داستان

 


چه در دل من

چه در سر تو

من ازتو رسیدم به باور تو

تو بودی و من

به گریه نشستم برابر تو

بخاطر تو

به گریه نشستم  بگو چه کنم

 

با تو....شوری در جان

بی تو....جانی ویران

از این ....زخم پنهان

می میرم

نا مت ....در من باران

یادت ....در دل توفان

با تو .....امشب پایان

می گیرم

 

نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد تو بودم  به یاد تو من

ببین غم تو

رسیده به جان و دویده به تن

ببین غم تو

رسیده به جانم

بگو چه کنم

  


موضوعات مرتبط: ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 12:22 ] [ Melika ]

 

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟ 


موضوعات مرتبط: ترانه -
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 12:12 ] [ Melika ]

 

 

 امشب سرآن دارم . تا با تو سخن گویم راه تو بپویم من . اسرار تو راجویم


امشب به درت خواهم . تاصبح همی کوبم تا خود به درآئی زان . عطرت به صفا بویم

امشب زغمم تاصبح . حرف دل خود گویم پیمانه به پیش آری . تا باز کنی رویم

امشب زمیت نوشم . تا مست کند آن می، من را که گنه کردم . بسیار مدد جویم

امشب به سرم می زن . بی خود ز خودم گردان زیرا که ز رویت من . بسیار شرم رویم

امشب به درت کوبم . تا بازکنی در را می کوبم و می خواهم . دست از گنهم شویم

امشب در لطفت را . بگشا زبرم جانا مردانه تو را گویم . راهت به لقا پویم

امشب زمیت ساقی . مستم توچنان گردان تا بازشوم عبدت . کفران نشودخویم

امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم

امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم

امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم!

 


موضوعات مرتبط: ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 11:58 ] [ Melika ]

 

 

 

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...

مولوي

 


موضوعات مرتبط: مولوي - شعر - ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها: برچسب:شعر كلاسيك،شعر،مولانا,
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 11:33 ] [ Melika ]

 

 

می خواستم که از تو بگویم، نفس نبود

آتش گرفته بود وُ مرا ، راه ِ پس نبود

بعد از هجوم وحشی ِ آن تند باد زشت

دور و برم به جز تلی از خار و خس نبود

دیدم که از جماعت یاران ِ نیمه راه

حتی برای طعنه زدن ، هیچ کس نبود

در، باز بود وُ وسعت پرواز، دلفریب

اما مجال ِ پرزدنم از قفس نبود

سوزانده بود روح مرا هُرمی از عطش

از جام چشم های تو یک جرعه بس نبود

*

شاید که اشتباه و عجولانه بوده عشق

شاید که کودکانه ، ولیکن هوس نبود

می ترسم از ادامه ی راهی که دیگران

رفتند و در نهایت ِ آن هیچ کس نبود

 

موضوعات مرتبط: ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها: برچسب:شعر,
[ پنج شنبه 16 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 11:8 ] [ Melika ]

 

 

 

دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست 
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم
 نامه به بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به
 امید دوا بنویسم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این
 بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

با تو از حرکت دستم برکت می بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه
 دعا بنویسم

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب
 غزل چشم شما بنویسم

شاعر: خلیل ذکاوت

 


موضوعات مرتبط: ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 13 شهريور 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 12:19 ] [ Melika ]

 

 

صنما بیا صنما بیا که به عهد بسته وفا کنم

سر و جان و تن، دل و عقل و دین همه در ره تو فدا کنم

به تو هر گزند و بلا رسد، غمی ار نکرده خدا رسد

دل و جان و دیده به نزد تو، سپر گزند و بلا کنم

صنما به من نگهی بکن، نگهی به خاک رهی بکن

نکنی همیشه گهی بکن، که تو را همیشه دعا کنم

به جمال تو به کمال تو، به سیاهدانه ی خال تو

که ز لوح سینه خیال تو، نشود دمی که جدا کنم

گل من مرو ز مقابلم، که به روی ماه تو مایلم

چه کنم اسیر غم دلم، نتوانمت که رها کنم

تو به بوی یاس و سپرغمی، به سپیدی گل مریمی

به صفای اشکی و شبنمی، بنمای رخ که صفا کنم.


موضوعات مرتبط: ترانه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها: برچسب:شعر،مظاهر مصفا،ترانه,
[ پنج شنبه 31 مرداد 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 18:3 ] [ Melika ]

 


یک جنون بی رقم، معتاد می سازد مرا

مست می سازد مرا دل شاد می سازد مرا

گاه شور بیخودی را در دلم جا می دهد

گاه با نایِ غمی نا شاد می سازد مرا

گاه جاری می کند در سینه ام دریای درد

می برد تا نا کجا ، بر باد می سازد مرا

هر چه دارم می ستاند از من و با بی غمی

بی درک نابود و بی بنیاد می سازد مرا

هر شب این دیوانگی و این جنون بی رقم

گریه شیرین بی فرهاد می سازد مرا

خوب میدانم نگاه مست و بی پروای او

سردچار هرچی بادا باد می سازد مرا

در میان دفتر شعرم قدم چون می نهد
تلخ می سازد مرا فریاد می سازد مرا

شمس تبریزی من میگردد و گم میشود

د رهوای جستجو بر باد می سازد مرا

می رسم آخر به عرش کبریا از خاطرش

خانه اش آباد ، چون آباد می سازد مرا

 


موضوعات مرتبط: ترانه - متفرقه - شعر کلاسیک -
برچسب‌ها: برچسب:جنون/مژگان ساغر/شعر,
[ پنج شنبه 31 مرداد 1391(بازدید )
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 17:47 ] [ Melika ]

 

 

به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, | 13:32 | نویسنده : MoEin Sp |